تاریخ فرانسه
جنبۀ تاریخی / From Wikipedia, the free encyclopedia
اولین نوشتههای مربوط به تاریخ فرانسه در عصر آهن ظاهر شد. آنچه اکنون فرانسه است، بخش عمدهای از منطقهای را که رومیها به نام گال میشناختند، تشکیل میداد. نویسندگان یونانی حضور سه گروه اصلی قومی-زبانی را در این منطقه یادآور شدند: گالها، آکیتانیها و بلژها. گالها، بزرگترین و بهترین گروه شناخته شده، مردم سلت بودند که به زبان گالی صحبت میکردند. در طول هزاره اول قبل از میلاد، یونانیها، رومیها و کارتاژیها در سواحل مدیترانه و جزایر فراساحلی مستعمرههایی ایجاد کردند. جمهوری روم در اواخر قرن دوم قبل از میلاد، گال جنوبی را به عنوان استان گالیا ناربوننسیس ضمیمه کرد و لژیونهای رومی تحت فرمان ژولیوس سزار، بقیه گول را در جنگهای گالی در ۵۸–۵۱ قبل از میلاد فتح کردند. پس از آن، فرهنگ گالو-رومی ظهور کرد و گال بهطور فزایندهای در امپراتوری روم ادغام شد.
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. (اوت ۲۰۱۸) |
در مراحل بعدی امپراتوری روم، گال در معرض حملات و مهاجرتهای وحشیانه قرار گرفت که مهمترین آنها توسط فرانکهای ژرمنی بود. پادشاه فرانک، کلوویس یکم، در اواخر قرن پنجم بیشتر گال را تحت سلطه خود متحد کرد و زمینه را برای سلطه فرانکها در منطقه برای صدها سال فراهم کرد. قدرت فرانکها در زمان شارلمان به اوج خود رسید. پادشاهی قرون وسطایی فرانسه از بخش غربی امپراتوری کارولنژی شارلمان، که به نام فرانک باختری شناخته میشود، ظهور کرد و تحت حکومت خاندان کاپت که توسط هوگ کاپه در سال ۹۸۷ تأسیس شد، به برجستگی بیشتری دست یافت.
پس از مرگ آخرین پادشاه مستقیم کاپتی در سال ۱۳۲۸، بحران جانشینی به سری درگیریهای معروف به جنگ صد ساله بین دودمان والوآ و دودمان پلانتاژنه منجر شد. این جنگ پس از تلاش فیلیپ ششم برای تصرف دوکنشین آکیتن از وارث قانونی آن، ادوارد سوم انگلستان، مدعی پلانتاژنت برای تاج و تخت فرانسه، در سال ۱۳۳۷ بهطور رسمی آغاز شد. علیرغم پیروزیهای اولیه پلانتاژنت، از جمله اسیر شدن و دریافت باج از ژان دوم فرانسه، بخت و اقبال در اواخر جنگ به نفع والوآ تغییر کرد. از جمله چهرههای برجسته جنگ، ژاندارک، دختر دهقانی فرانسوی بود که نیروهای فرانسوی را علیه انگلیسیها هدایت کرد و خود را به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کرد. این جنگ با پیروزی والوآ در سال ۱۴۵۳ پایان یافت.
پیروزی در جنگ صد ساله باعث تقویت ملیگرایی فرانسه و افزایش چشمگیر قدرت و قلمرو پادشاهی فرانسه شد. در دوره رژیم پیشین در طول قرنهای بعدی، فرانسه از طریق رنسانس و اصلاحات پروتستانی به یک سلطنت مطلقه متمرکز تبدیل شد. در اوج جنگهای مذهبی فرانسه، فرانسه در بحران جانشینی دیگری گرفتار شد، زیرا آخرین پادشاه والوا، هانری سوم، علیه دو گروه رقیب، خاندان بوربون و خاندان گیز جنگید. هانری چهارم، پادشاه بوربون، در این درگیری پیروز شد و سلسله بوربون را تأسیس کرد. یک امپراتوری استعماری جهانی در حال رشد در قرن شانزدهم تأسیس شد. قدرت سیاسی پادشاهی فرانسه در زمان حکومت لوئی چهاردهم، به اوج خود رسید.
در اواخر قرن هجدهم، سلطنت و مؤسسات مرتبط با آن در انقلاب فرانسه سرنگون شدند. این کشور برای مدتی به عنوان یک جمهوری اداره میشد تا اینکه امپراتوری فرانسه ناپلئون بناپارت اعلام شد. پس از شکست او در جنگهای ناپلئونی، فرانسه چندین تغییر رژیم دیگر را پشت سر گذاشت، به عنوان یک پادشاهی اداره شد، سپس بهطور خلاصه به عنوان یک جمهوری دوم و سپس به عنوان یک امپراتوری دوم، تا اینکه جمهوری سوم فرانسه در سال ۱۸۷۰ تأسیس شد.
فرانسه یکی از قدرتهای تفاهم سهگانه در جنگ جهانی اول علیه آلمان و قدرتهای مرکزی بود. فرانسه یکی از قدرتهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، اما در سال ۱۹۴۰ توسط آلمان نازی فتح شد. جمهوری سوم برچیده شد و بیشتر کشور بهطور مستقیم توسط آلمان کنترل میشد در حالی که جنوب کشور تا سال ۱۹۴۲ توسط دولت همکاریگر ویشی کنترل میشد. شرایط زندگی سخت بود زیرا آلمان غذا و نیروی کار را از بین میبرد و بسیاری از یهودیان کشته شدند. جنبش فرانسه آزاد بر امپراتوری استعماری مسلط شد و مقاومت زمان جنگ را هماهنگ کرد. پس از آزادی در سال ۱۹۴۴، جمهوری چهارم تأسیس شد. فرانسه به آرامی رو به بهبود رفت. جنگهای طولانی در هندوچین و الجزایر منابع فرانسه را تخلیه کرد و به شکست سیاسی منجر شد. در پی بحران الجزایر در سال ۱۹۵۸، شارل دوگل جمهوری پنجم فرانسه را تشکیل داد. در دهه ۱۹۶۰، غیرمستعمراتسازی باعث شد تا بیشتر امپراتوری استعماری فرانسه مستقل شوند، در حالی که بخشهای کوچکتر به عنوان بخشهای فرامرزی و اجتماعات به دولت فرانسه ملحق شدند. از زمان جنگ جهانی دوم، فرانسه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و ناتو بودهاست. پس از سال ۱۹۴۵، نقش مرکزی در فرایند اتحاد ایفا کرد که منجر به اتحادیه اروپا شد. اگرچه رشد اقتصادی فرانسه در سالهای اخیر کند شدهاست. ولی فرانسه همچنان یک عامل اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی قوی در قرن بیست و یکم است.