آزادی بیان
آزادی انتقاد و پیشنهاد و عقیده در کشور / From Wikipedia, the free encyclopedia
آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقاید؛ به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است برای رساندن اندیشه و عقیدهای بدون سانسور به دیگران حتی اگر عقیده ی دیگری را زیر سوال ببرد یا به آن توهین کند .[2][3] در مقدمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در «بیان عقیده» آزاد و از ترس فارغ باشند، بهعنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شدهاست.[4] آزادی بیان معیاری اساسی برای هر نوع جامعهٔ چند صدایی و دموکراتیک است. نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر میشود.[5]
در بیشتر موارد، استعمال آن به نبود قانونی حکومتی که محدودیّت بیانی وضع کند، اشاره دارد. در اینجا «بیان» در مفهوم عام آن بهکار رفته و شامل بیانهای زبانی و غیر زبانی (مانند بیان تصویری یا اشارهای)، نوشتاری و غیر نوشتاری میشود؛ البته فلاسفه در تعریف بیان دقّت میکنند تا گفتارهایی مانند «سوگند دروغ در دادگاه» را - علیرغم اینکه زبانی هستند - از حیطهٔ بحث خارج کنند. مباحث آزادی بیان بجز «نبود قانون محدودکنندهٔ بیان» شامل موارد متفرّقهٔ دیگری هم میشود که به عنوان نمونه میتوان از آزادی از فشارهای اجتماعی یا تهدیدهای اقتصادی (مانند تهدید از دست رفتن تجارت، یا شغل)، سیاستهای ویرایشی یک ژورنال علمی، سیاست خرید کتاب یک کتابخانه، و واقعیتهای موجود در مورد بازتاب دیدگاههای مختلف در وسایل ارتباط جمعی نام برد.[6]
پذیرش مفهوم آزادی بیان در جوامع امروزی گسترده بوده چنانچه در اعلامیّههای حقوق بشر و قانونهای اساسی گنجانده شدهاست (به عنوان مثال متمّم اوّل قانون اساسی ایالات متّحدهٔ آمریکا). تلقّی شدن آن به عنوان یکی از «حقوق بشر» به آن جایگاه ویژهٔ اخلاقی و سیاسی دادهاست. در کنار پذیرش عمومی مفهوم آزادی بیان، از طرف دیگر توافقی عمومی نیز وجود دارد که باید برای آزادی بیان حد و مرز مشخّص کرد؛[6] به عنوان مثال در ایالات متّحدهٔ آمریکا محدودیّتهای ذیل بر بیان وضع شدهاند: سخنانی که به منافع اشخاص ضرر بزند (مانند تهمت، و افترا) یا سخنانی که به جامعه به صورت کلی صدمه میزنند (مانند سخنان وقیحآمیز)، یا سخنانی که مخلّ نظم عمومیباشند (مثلاً سخنانی که باعث ایجاد وحشت عمومی شود)، یا سخنانی که به صورت مستقیم حکومت آمریکا را مورد تهدید قرار دهند (اگر چه موارد آن نادر بوده، ولی موارد استناد به قانون جهت خاموش کردن مخالفان دولت برای تضمین امنیت ملّی وجود داشتهاست). اما برخلاف برخی از کشورها قوانینی که به ساکت کردن ادیان سازمان یافته توجه دارند با متمّم اول قانون اساسی آمریکا در تضاد هستند.[7]
یکی از مجادلهآمیزترین و بحث برانگیزترین مسائل در جوامع لیبرال امروزی مشخّص کردن دقیق حد و مرزهای آزادی بیان است.[8] اکثر اختلاف نظرها در مورد محدودیتهای آزادی بیان حول و حوش موضوعات زیر است: ۱) محدودهٔ بیان چیست؟ مثلاً آیا صحنههای شهوتآمیز یا آگهیهای تبلیغاتی گونهای از بیان هستند که دفاع آزادی بیانی را بتوان در مورد آنها انجام داد. ۲) بیان ممکن است منجر به چه زیانهایی شود؟ نکتهٔ مهم این است که گاهی بیان نه تنها بیان یک سری جمله، بلکه انجام یک عمل نیز هست و آن عمل میتواند زیانآور باشد؛ مثلاً بدنام کردن یک نفر میتواند به او زیان برساند. گاهی اختلاف نظر در مورد اینکه آیا بیانی خاص زیانآور است یا نه وجود دارد (مثلاً مورد صحنههای شهوتآمیز)؛ یا اینکه اختلاف نظر در مورد اینکه آیا یک زیان نسبت داده شده واقعاً یک زیان است وجود دارد (مثلاً سخنرانی بر ضدّ یک حکومت که بسته به دیدگاه فرد میتواند واقعاً زیانآور باشد یا نباشد)؛ یا اینکه اگر فرض کنیم که زیان واقعی است، سؤال این است که زیان چقدر باید بزرگ باشد که محدود کردن بیان را توجیه کند؟ مثلاً آیا میتوان سخنان توهینآمیز مذهبی را ممنوع کرد تا از آزار دیدن مذهبیها جلوگیری کرد؟ پاسخ میتواند بستگی به این پیدا کند که آن سخنان توسط چه کسی بیان شده باشد، یا اینکه آن سخنان در یک بحث جدی مطرح شده باشد، یا به صورت مسخرهآمیز جهت آزردن افراد مذهبی. بجز این موارد بحثبرانگیز، سؤال دیگری که مطرح است این است که آیا ممکن است بدون اینکه حقّ شخصی را از آزادی بیانش انکار کنیم، یا سعی در تعریف مرزهای آن بکنیم، شرایط به گونهای باشد که ساکت کردن او کاری صحیح باشد. یکی از مشکلات عملی موجود این است که قانون گزاران و قضات نیاز به تمایزات دقیق بین «بیان قابل قبول» و «بیان غیرقابل قبول» دارند، ولی از طرف دیگر استدلالات کلی فلسفی معمولاً توانایی رسم مرزهای مشخص را ندارند. علاوه بر این به دلیل ترس از قدرت سیاسی یا بدترکیب شدن قوانین، ممکن است جایز نباشد که ممنوعیت قانونی برای برخی بیانها وضع کرد، ولی از نظر اخلاقی انتظار داشت که انسانها آنها را نگویند (یعنی بیان آنها از نظر قانونی مشکلی نداشته باشد ولی کاری غیراخلاقی بحساب بیاید).[6]
در این مقاله ابتدا به اصلیترین استدلالهای طرفداران آزادی بیان میپردازیم. مقصود اصلیترین استدلالهای طرفداران آزادی بیان این است که نشان دهند که (۱) آزادی بیان برای جستجوی حقیقت ضروری است (۲) آزادی بیان از اجزای اصلی دموکراسی است (۳) آزادی بیان رابطه حیاتی آن با کرامت انسانی داشته و نقش عمدهای در بهبود سطح زندگی بشر بازی میکند. فرای این سه استدلال، طرفداران آزادی بیان همچنین به خطرات کنترل دولت بر آنچه گفته و نوشته میشود اشاره میکنند. سپس به استدلالهایی که اکثریّت را به این سمت برده که آزادی بیان نامحدود مطلوب نیست میپردازیم.[6]