اصلاح نژاد
From Wikipedia, the free encyclopedia
یوژنیک[1] (به انگلیسی: Eugenics) یا علم اصلاح نژاد[2][3] انسان، جنبشی مبتنی بر مفاهیم زیستشناسی است که از کاربرد اقداماتی در جهت بهبود ساختار ژنتیک جمعیتها انسانی حمایت میکند و در برههای از زمان در امور متعدد اجتماع از جمله حقوق و مجازات مورد استناد قرار میگرفتهاست.[4][5] واژه Eugenics از ترکیب εύ̃ (eû) «خوب» و -γενής (genḗs) «به وجود آمدن، در حال رشد» در یونان باستان ریشه گرفتهاست.[6]
در سالهای اخیر، این اصطلاح در بحثهای اخلاق زیستی در مورد استفاده از فناوریهای جدید مانند کریسپر (CRISPR) و غربالگری ژنتیکی احیا شدهاست؛ با بحثهای داغ در مورد اینکه آیا این فناوریها را باید یوژنیک نامید یا خیر.[7]
افلاطون در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد استفاده از اصول زادگیری گزینشی را برای انسان پیشنهاد کرد. طرفداران اولیه یوژنیک در قرن نوزدهم، آن را راهی برای بهبود گروههای مردم میدانستند. در استفاده معاصر، اصطلاح یوژنیک ارتباط نزدیکی با نژادپرستی علمی دارد. علمای اخلاق زیستی مدرن که از یوژنیک جدید حمایت میکنند، آن را راهی برای تقویت ویژگیهای فردی، بدون توجه به عضویت در گروه، توصیف میکنند.
در حالی که اصول یوژنیک در اوایل یونان باستان انجام میشد، تاریخ معاصر یوژنیک در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. این جنبش اصلاح نژاد در نهایت به تولید مثل انتخابی انسان با هدف ایجاد فرزندانی با صفات مطلوب، عموماً از طریق رویکرد تأثیرگذاری بر نرخهای متفاوت تولد اشاره کرد. این سیاستها عمدتاً به دو دسته تقسیم میشدند: اصلاح نژادی ایجابی یعنی افزایش تولید مثل کسانی که دارای ویژگیهای ارثی سودمند بودند. و اصلاح نژادی سلبی، یعنی ممانعت از تولیدمثل توسط افرادی که دارای ویژگیهای ارثی ضعیف تلقی میشوند. سیاستهای اصلاح نژادی سلبی در گذشته از پرداخت پول به افرادی که ژنهای بد دارند تا عقیمسازی داوطلبانه، تا تلاش برای جداسازی تا عقیمسازی اجباری و حتی نسلکشی متغیر بودهاست. سیاستهای اصلاح نژادی مثبت معمولاً به شکل جوایز یا پاداش برای والدین «مناسب» که فرزند دیگری دارند صورت میگیرد. شیوههای نسبتاً بیضرر مانند مشاوره ازدواج پیوندهای اولیه با ایدئولوژی اصلاح نژادی داشتند.
در این زمان یک جنبش یوژنیک در بریتانیا ظهور کرد، و سپس در بسیاری از کشورهای غربی، از جمله ایالات متحده، کانادا، استرالیا و اکثر کشورهای اروپایی گسترش یافت.[8] در این دوره، اکثر مردم از همه طیفهای سیاسی از ایدههای یوژنیک حمایت میکردند. در نتیجه، بسیاری از کشورها با هدف بهبود کیفیت ذخایر ژنتیکی جمعیت خود، سیاستهای یوژنیک را اتخاذ کردند. چنین برنامههایی شامل اقدامات مثبت، مانند تشویق افرادی که برای تولید مثل «مناسب» تشخیص داده میشوند و اقدامات منفی مانند ممنوعیت ازدواج و عقیمسازی اجباری افرادی که برای تولید مثل نامناسب تشخیص داده میشدند. کسانی که «ناشایست برای تولید مثل» تلقی میشدند، اغلب شامل افراد دارای ناتوانی ذهنی یا جسمی، افرادی که در آزمونهای هوش مختلف امتیازات پایینی کسب کرده بودند، مجرمان و «منحرفها» و اعضای گروههای اقلیتها بودند.
جنبش یوژنیک با آلمان نازی و هولوکاست هم ارتباط داشت. در زمان دفاع بسیاری از متهمان در محاکمات نورنبرگ در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ آنها سعی در توجیه نقض حقوق بشرشان با ادعای وجود تفاوت کمی بین برنامههای یوژنیک نازی و یوژنیک ایالات متحده داشتند.[9] در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، با تأکید بیشتر بر حقوق بشر، بسیاری از کشورها شروع به کنار گذاشتن سیاستهای یوژنیک کردند؛ اگرچه برخی از کشورهای غربی (از جمله ایالات متحده، کانادا و سوئد) به انجام عقیمسازی اجباری ادامه دادند.
از دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، با روشهای جدید فناوری کمک باروری در دسترس، مانند رحم جایگزین بارداری (در دسترس از سال ۱۹۸۵)، تشخیص ژنتیکی قبل از لانهگزینی (از سال ۱۹۸۹ در دسترس است) و انتقال سیتوپلاسمی (اولین بار در سال ۱۹۹۶ انجام شد)، نگرانی در مورد احیای احتمالی یوژنیک افزایش یافتهاست که میتوانند منجر به یک شکل قویتر از یوژنیک پس از دههها ترویج حقوق بشر گردند.
انتقاد اصلی وارد به سیاستهای یوژنیک این است که — صرف نظر از اینکه از سیاستهای منفی یا مثبت استفاده شود — آنها بسیار مستعد سوءاستفاده هستند؛ زیرا معیارهای انتخاب ژنتیکی توسط هر گروهی که در آن زمان قدرت سیاسی داشته باشد تعیین میشود. علاوه بر این، بسیاری از یوژنیک منفی به عنوان نقض حقوق اساسی بشر که از زمان اعلامیه تهران در سال ۱۹۶۸ به عنوان حق تولید مثل دیده میشود، انتقاد میکنند. انتقاد دیگر این است که سیاستهای یوژنیک در نهایت منجر به از بین رفتن تنوع ژنتیکی میشود. با این حال، انتقاد دیگری از سیاستهای یوژنیک معاصر این است که آنها پیشنهاد میکنند که بهطور دائم و مصنوعی میلیونها سال تکامل را مختل کنند و تلاش برای ایجاد خطوط ژنتیکی «پاک» از «اختلالها» میتواند اثرات جانبی گستردهای در زمینه ژنتیک داشته باشد.